بانوی اردیبهشت

دستنوشته هایِ یک گیاهپزشکِ عاشقِ مداد و نوشتن

بانوی اردیبهشت

دستنوشته هایِ یک گیاهپزشکِ عاشقِ مداد و نوشتن

بانوی اردیبهشت

به نام او که مرا در *اردیبهشت* شروع کرد ...
روحِ من سالهاست که در اون کوچۀ باریک، توی اون خونۀ قدیمی، کنارِ بوته هایِ یاسِ امین الدولۀ آقابزرگ در گوشۀ سمتِ راستِ حیاط جا مونده...




پیوندهای روزانه

 

«خون شد» قصه ای ضعیف، آشفته و تکراری، پرگویی های بسیار با دیالوگهای اغراق شده و بعضا مضحک با چاشنی لمپنیسم! قاب بندی های پر از توحش، خشونت که فقط ادا و اطوار نوآر را در می آورد!
آثار سالهای اخیر جناب استاد نشان می دهد که رادیکالیسم ذهنی و تعصب خشک هنر را نابود میکند تا جایی که مسعود کیمیایی از #قیصر  و #گوزنها به #متروپل، #قاتل_اهلی و #خون_شد میرسد! حرفهای شهاب حسینی در نشست خبری دیشب طبق معمول به مذاق رادیکالها و فاشیستهای شبه روشنفکر که از انسانها بت ساخته و صرفا نام آنها را پرستش میکنند نه هنر و اثر آنها را، اصلا خوش نیامد و حالا هم چون حاتمی کیا ستیزی شمشیر را از رو بسته اند برای هتاکی و فحاشی به شهاب حسینی ها و #داریوش_ارجمندها و هر کس دیگری که دم از حق و تفکر غیر آنها بزند!

که خدا شر این جماعت غربزده، سنگ مغز را زودتر از سر هنر و فرهنگ این مملکت کم کند! همانهایی که به قول جلال آل احمد معمولا متخصص اند و همه کاره و هیچ کاره! اما چون به هر صورت درسی خوانده اند و کتابی دیده اند و شاید مکتبی، بلد اند که در هر جمعی حرفهای دهن پر کن بزنند و خودشان را جا کنند! اینها شاید هم روزگاری تخصصی داشته اند اما بعد که دیده اند در این ولایت، تنها با یک تخصص نمی توان خر کریم را نعل کرد، ناچار به کارهای دیگر هم دست زده اند! عین پیرزنهای خانواده که بر اثر گذشت عمر و تجربه سالیان از هر چیزی مختصری می دانند - و البته خاله زنکی اش را - اینها هم از هر چیزی مختصری اطلاعی دارند، منتهی غربزده اش را! باب روزش را! که به درد تلویزیون هم بخورد، به درد کمیسیون فرهنگی و سمینار هم بخورد، به درد روزنامه پر تیراژ هم بخورد، به درد سخنرانی در کلوپ هم بخورد!
این آدمها شخصیت ندارند، چیزی هستند بی اصالت! خودشان و خانه شان و حرفهایشان بوی هیچ چیزی را نمی دهد...

#جشنواره_نوشت

#جشنواره_فیلم_فجر

#فاشیزم_فرهنگی

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۱۹
نعیمه شکوهی

 

 

شیوع محصول ۲۰۱۱ مانند بسیاری از فیلمها و سریالهای هالیوود باز هم فاجعه ای حقیقی را پیش بینی میکند. ویروس کرونا که شیوع و اپیدمی آن اخیرا از کشور چین شروع شده و در حال گسترش در کشورهای جهان است و ناقل آن مانند ویروس ابولا به احتمال زیاد خفاش است، همگی در این فیلم استیون سودربرگ در سال ۲۰۱۱ پیش بینی شده بود. در بخش‌هایی از فیلم فاجعه‌ای که مشابه ویروس کرونا است باعث قرنطینه یک شهر میشود و فضایی آپوکالیپسی را رقم میزند. شباهت های بسیار اپیدمی ویروس MEV-1 با ویروس کرونا چیزی نیست که بتوان از آن به سادگی گذشت. درست همانند پیش بینی فاجعه منا در سریال The Walking Dead  یا پیشرفتهای هسته ای ایران و تحریم های این کشور در فیلم True Lies و یا انتخاب پرزیدنت فریدون و مذاکرات هسته ای ایران و آمریکا در سریال ۲۴ و ... با این تفاسیر این سوال پیش می آید که آیا همه این تصویرسازی ها در هالیوود و رسانه های آمریکا اتفاقی است؟! و چرا همه این حوادث فقط و فقط برای دشمنان و رقبای اقتصادی این کشور به وقوع می پیوندد؟

کشور چین به عنوان بزرگترین رقیب اقتصادی آمریکا با پیش بینی رسانه این کشور حالا درگیر ویروسی مرگبار شده که به لحاظ اقتصادی و حتی سیاسی به شدت تحت تاثیر قرار گرفته است و جالب اینکه سیاست مداران آمریکایی با وقاحت از این اپیدمی مرگبار در چین ابراز خرسندی میکنند! آمریکا یا به قول امام ره همان شیطان بزرگ، هر کشوری را که بنده و برده او نباشد از طریق جنگ نظامی و یا فرهنگی، بیولوژیک و اقتصادی ... مورد هجمه قرار میدهد. شاید نام و نوع این تهاجمها متفاوت باشد اما یک نقطه اشتراک در همگی وجود دارد و آن قربانی شدن انسانهای بی گناه و مظلومی است که همیشه بازیچه سیاست مداران کثیفی هستند که برای رسیدن به ثروت و قدرت از هیچ جنایتی فروگذار نمیکنند...

#نعیمه_شکوهی

#کرونا

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۸ ، ۱۴:۰۵
نعیمه شکوهی

 

خبر رسیده که محتاج بوریا شده‌ای

شبیه شاه غریبت جدا جدا شده ای

 ولی گمان من این است ‌آمده ارباب
و تو به دست خودش جمع در عبا شده‌ای

 

صبحگاه  جمعه ۱۳ دی‌ماه ۱۳۹۸  همه دنیا را بهم ریختی سرادر و ما ماندیم و کمرهایی خمیده و دلهایی که از داغ تو اندکی سرد نخواهد شد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۸ ، ۰۱:۳۰
نعیمه شکوهی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نگـاهت که می کنم، چیزی مرا از نـداشـتـن ها جدا می کند!

 

حر مدافعان حرم #شهید_مجید_قربانخانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۸ ، ۲۳:۳۵
نعیمه شکوهی

یکی از لذت بخش ترین پروژه های کاریم نویسندگی در این سریال زیبا بود. سریالی با شخصیت‌های بانمک و دوست داشتنی به نام های پیشا، تاتا، پازن، پیلی، پیلا، جیم‌جیم، آبی، هوبو، بالا و ...

 

پ ن: ای کاش در ایران به هنر صنعت انیمیشن اهمیت بیشتری می‌دادند، تا مجبور نباشیم فیلمنامه های خوب رو با تکنیک های پایین و عمدتا کات آوت بسازیم!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۸ ، ۰۸:۴۳
نعیمه شکوهی

از سپتامبرهای شیراز تا توهمات شب‌های ایلول در نیویورک

نعیمه شکوهی: سپتامبرهای شیراز (The Septembers of Shiraz) نوشته دالیا سافر (Dalia Sofer) سال ۱۳۸۷ به زبان انگلیسی چاپ شد. سافر نویسندۀ آماتور این رمان در سال ۱۳۵۱ در یک خانواده متعصب یهودی در شیراز متولد شد که پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۸۲ هنگامی که ده سال داشت به همراه خانواده‌اش به آمریکا پناهنده شد. وی در دانشگاه نیویورک در رشته ادبیات فرانسه تحصیل کرده است و «سپتامبرهای شیراز» نخستین رمان اوست که سال ۲۰۰۷ به وسیلۀ انتشارات هارپر در آمریکا منتشر شد. این رمان با وجود نقاط ضعف‌ اساسی و غیر قابل اغماض به‌خاطر ماهیت ضد اسلامی و ضد ایرانی‌اش هم‌چون دیگر آثاری با این رویکرد مورد توجه و لطف رسانه‌های خارجی معاند قرار گرفت.



نیویورک تایمز در سال ۲۰۰۷ نام کتاب «سپتامبرهای شیراز» را در میان اسامی ۱۰۰ کتاب برتر سال قرار داده است. این رمان جایزۀ قلم رابرت دبیلو بینگهام (The PEN/Robert W. Bingham Prize) و جایزه وایتینگ رایترز (Whiting Awards) را به دست آورد و به فهرست اولیۀ جایزۀ ایمپک دوبلین
(Dublin Literary Award International IMPAC) اضافه شد و به جایزه ادبیات داستانی بیلیز زنان (Baileys Women's Prize for Fiction) که در گذشته با نام "جایزه ادبیات داستانی اورنج" خوانده می‌شد، نیز راه یافت. هم‌چنین مؤسسه آمریکایی وایتینگ گیلز (whiting giles foundation) جایزه حامی بشریت را به این رمان اعطاء کرد.

«سپتامبرهای شیراز» در واقع یک اتوبیوگرافی غیرواقعی و ساخته و پرداخته ذهن بیمار و پر عقده دالیا سافر محسوب می‌شود که با آگراندیسمان و توصیفاتی مضحک و دروغین به وقایع پس از انقلاب در سال‌های ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸می پردازد. سافر در مقدمۀ رمان خود از پدرش به خاطر اطلاعاتی که در مورد دوران زندان و شکنجه‌اش در ایران در اختیار او گذاشته سپاسگزاری کرده است.



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۲۰
نعیمه شکوهی

همیشه گلدون شمعدونی برای من یادآور آقا بزرگ و  پیچ های یاس امین الدوله تداعی گر مادره...
عجب از این روزگار  بی رحم که روزهای آخر خرداد و تیرش و روزهای ابتدای مردادش برای من پر از سالگرده، سالگرده عزیزایی که فقط از اونها  یاد و خاطره ای مونده و عکس تو آلبومی...



هنوزم که هنوزه توی شیرین ترین خواب ها و رویاهام خودم رو توی خونه قدیمی آقا بزرگ می بینم. خونه ای که برای من پر بود از خاطرات بچگی. چقدر این روزا دلم برای اون بهشت قدیمی تنگ شده. بهشتی که از یه دالون کوچیک بهش راه پیدا میکردی و اولین چشم اندازت یک حوض فیروزه ای مستطیل شکل در محاصره شمعدونی ها  بود که چهار تا ستون باریک از هر گوشه اون سر به فلک آورده بود و دور تا دور ستونها تاک انگور پیچیده و حوض آبی رو سقف کرده بود تا جایی که با التماس رنگ آفتاب رو میدید.

چهار گوشه حیاط به رسم معماری قدیمی چهار تا باغچه داشت که با هره های مثلثی کرت بندی شده و  همش دست ساز آقابزرگ بود. باغچه ها غرق یاس و بوته های گلمحمدی بود. از همون گلمحمدی هایی که مادر توی کیسه های کوچیکه رنگاوارنگه ماماندوزش جا میداد و داخل هر جانمازی میذاشت تا زمین و آسمون رو بهم بدوزه و هر وقت که سر نماز به سجده میرفتی عطر گلمحمدی چنان مستت میکرد که ناخودآگاه ذکر صلوات بر روح و روانت نقش می بست...

چقدر دلم برای اون تخت چوبی آبی فیروزه ای گوشه حیاط تنگ شده که درختای سیب و گلابی به افتخارش سرخم کرده بودن و پاتوق عصرونه و شام روزای پر حرارت تابستون بود. دلم پر میزنه برای درختای گردوی اون گوشه دیگه حیاط و هنوزم عطر برگهای گردوی اونجا رو با همه وجودم حس میکنم.
همه هوای کودکی من به عطر برگهای گردو مبتلاست.

خدایا فقط تو میدونی این هرم روزای تابستون منو تا کجا دلتنگ و هوایی میکنه. هوایی یه خونه ای که  با همه زیبایی و خاطراتش بعد از مادر و آقابزرگ چراغش خاموش شد و الان به جاش یه آپارتمان بدقواره چند طبقه با سنگهای گرانیتی خاکستری جا خوش کرده! خونه ای که حالا مجازی شده و فقط در خواب و خیالات پر افسوسم سیر  میکنه...

.

.

دل نوشت:هشتم مرداد ماه سالگرد آقابزرگه، آقا بزرگی که خونه غرق گل شمعدونیش همیشه پاتوق روضه های امام حسین (ع) بود و هیچ وقت نماز اول وقتش ترک نمیشد. حتی موقعی که سرطان مثه یه پیچک وحشی و سمی دورتادور جسم پاکش پیچید و روح بزرگش رو به آسمونا برد. دستای آقابزرگ خسته و رنجدیده بود، پر از زحمت و سعی برای یه لقمه نون حلال. دستای آقابزرگ همیشه بوی خدا میداد...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۴۱
نعیمه شکوهی


حکمت غریبی است میان سقا و آب... تو این شب بارونی ولادت آقا ابوالفضل(ع) یاد سفر دو سه سال پیشم به کربلا افتادم و اون شب آخری که برای وداع تصمیم گرفتم تا صبح حرم حضرت بمونم... بعد از خداحافظی و دل نکندن از حرم امام حسین (ع) راهی حرم حضرت عباس (ع) شدم. در بدو ورودم به حرم یک دفعه بطری آبی که به عنوان تبرک از داخل صحن امام حسین (ع) برداشته بودم توی کیفم باز شد و مهر و جانماز و کتاب شرح شمع و مفتاحیم رو کاملا خیس کرد! بطری  رو سریع از کیفم خارج کردم، ولی نگاهم به باقی مونده آب داخل اون خشک شد و دلم هری ریخت!  بد فرمی شرمنده شده بودم،  با خودم گفتم خیلی بی چشم و رویی که اومدی تو حرم حضرت عباس و با خودت آب آوردی! 
 
پی نوشت : حیفم اومد به مناسبت امشب عکس کاشی حرم آقا رو براتون نذارم و یه کتاب خوب هم به عنوان عیدی معرفی نکنم.
به حرمت سقا و علمدار  و مدافع حرم امام حسین (ع) دعا برای پیروزی و سلامتی مدافعان حرم و ظهور منتقم خون اباعبداله رو فراموش نکنیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۳:۱۰
نعیمه شکوهی

اثری رمانتیک و پر از شور و حماسه از دوست هنرمندم بانو مریم مقانی



مریم مقانی از داستان‌نویسان جوان کشور رمانی با عنوان «چشمی که بستم چشمی که بگشود» درباره آزادسازی قدس شریف نوشته است که در سال 2035 روایت میشود. 
در این داستان افرادی از ملیت‌های مختلف که عضو جنبش آزادی بخش قدس شده‌اند برای نجات مسجدالاقصی به تل‌آویو میروند و این کار را به صورت جاسوسی و نفوذ به رده‌های بالای امنیتی اسرائیل انجام میدهند. قهرمانان داستان پس از یک سری اتفاقات موفق به نجات مسجدالاقصی میشوند. 

مریم مقانی نویسنده رمان «چشمی که بستم چشمی که بگشود» بخش‌هایی از این رمان را به مناسبت روز قدس به صورت اختصاصی در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده که از نظر میگذرد:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۰۴
نعیمه شکوهی


به یاد اون روزایی که بابا، من و مامان رو می برد خونه پدر بزرگ و مدت زمانی نه شاید طولانی باهامون خلوت می کرد و  بعدش خداحافظی می کرد و راهی جبهه می شد و  مامان می موند با یه دنیا بهانه ها و دلتنگی های من و خروارها دلواپسی و چشم انتظاری...
 
شاید برای ما دهه شصتی هایی که در دوران هشت سال دفاع مقدس متولد شدیم و پدرامون رزمنده بودن، درک حال و روز الان خانواده های صبور مدافعان حرم کمی آسون تر باشه... … .
 

پ ن: همه می دونن که دخترا چقدر بابایی اند....
 

یادآوری: به یاد همه دلیرمردان و پدرهای رزمنده و جانباز و شهید اون دوران و  با احترام به  بزرگ مردان و پدران مدافع حرم امروز (علی الخصوص از نوع آسمونیشون)،  که غیرت و شجاعت رو از مولای خودشون علی (ع) الگو گرفتند...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۱۷
نعیمه شکوهی