بانوی اردیبهشت

دستنوشته هایِ یک گیاهپزشکِ عاشقِ مداد و نوشتن

بانوی اردیبهشت

دستنوشته هایِ یک گیاهپزشکِ عاشقِ مداد و نوشتن

بانوی اردیبهشت

به نام او که مرا در *اردیبهشت* شروع کرد ...
روحِ من سالهاست که در اون کوچۀ باریک، توی اون خونۀ قدیمی، کنارِ بوته هایِ یاسِ امین الدولۀ آقابزرگ در گوشۀ سمتِ راستِ حیاط جا مونده...




پیوندهای روزانه

گل شمعدونی

جمعه, ۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۴۱ ق.ظ

همیشه گلدون شمعدونی برای من یادآور آقا بزرگ و  پیچ های یاس امین الدوله تداعی گر مادره...
عجب از این روزگار  بی رحم که روزهای آخر خرداد و تیرش و روزهای ابتدای مردادش برای من پر از سالگرده، سالگرده عزیزایی که فقط از اونها  یاد و خاطره ای مونده و عکس تو آلبومی...



هنوزم که هنوزه توی شیرین ترین خواب ها و رویاهام خودم رو توی خونه قدیمی آقا بزرگ می بینم. خونه ای که برای من پر بود از خاطرات بچگی. چقدر این روزا دلم برای اون بهشت قدیمی تنگ شده. بهشتی که از یه دالون کوچیک بهش راه پیدا میکردی و اولین چشم اندازت یک حوض فیروزه ای مستطیل شکل در محاصره شمعدونی ها  بود که چهار تا ستون باریک از هر گوشه اون سر به فلک آورده بود و دور تا دور ستونها تاک انگور پیچیده و حوض آبی رو سقف کرده بود تا جایی که با التماس رنگ آفتاب رو میدید.

چهار گوشه حیاط به رسم معماری قدیمی چهار تا باغچه داشت که با هره های مثلثی کرت بندی شده و  همش دست ساز آقابزرگ بود. باغچه ها غرق یاس و بوته های گلمحمدی بود. از همون گلمحمدی هایی که مادر توی کیسه های کوچیکه رنگاوارنگه ماماندوزش جا میداد و داخل هر جانمازی میذاشت تا زمین و آسمون رو بهم بدوزه و هر وقت که سر نماز به سجده میرفتی عطر گلمحمدی چنان مستت میکرد که ناخودآگاه ذکر صلوات بر روح و روانت نقش می بست...

چقدر دلم برای اون تخت چوبی آبی فیروزه ای گوشه حیاط تنگ شده که درختای سیب و گلابی به افتخارش سرخم کرده بودن و پاتوق عصرونه و شام روزای پر حرارت تابستون بود. دلم پر میزنه برای درختای گردوی اون گوشه دیگه حیاط و هنوزم عطر برگهای گردوی اونجا رو با همه وجودم حس میکنم.
همه هوای کودکی من به عطر برگهای گردو مبتلاست.

خدایا فقط تو میدونی این هرم روزای تابستون منو تا کجا دلتنگ و هوایی میکنه. هوایی یه خونه ای که  با همه زیبایی و خاطراتش بعد از مادر و آقابزرگ چراغش خاموش شد و الان به جاش یه آپارتمان بدقواره چند طبقه با سنگهای گرانیتی خاکستری جا خوش کرده! خونه ای که حالا مجازی شده و فقط در خواب و خیالات پر افسوسم سیر  میکنه...

.

.

دل نوشت:هشتم مرداد ماه سالگرد آقابزرگه، آقا بزرگی که خونه غرق گل شمعدونیش همیشه پاتوق روضه های امام حسین (ع) بود و هیچ وقت نماز اول وقتش ترک نمیشد. حتی موقعی که سرطان مثه یه پیچک وحشی و سمی دورتادور جسم پاکش پیچید و روح بزرگش رو به آسمونا برد. دستای آقابزرگ خسته و رنجدیده بود، پر از زحمت و سعی برای یه لقمه نون حلال. دستای آقابزرگ همیشه بوی خدا میداد...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۰۸
نعیمه شکوهی

نظرات  (۱)

۰۹ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۴۴ محسن فرازی
گل شمعدونی+حوض ابی فیروزه ای
جالب بود

پاسخ:
ممنون از شما

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی