بانوی اردیبهشت

دستنوشته هایِ یک گیاهپزشکِ عاشقِ مداد و نوشتن

بانوی اردیبهشت

دستنوشته هایِ یک گیاهپزشکِ عاشقِ مداد و نوشتن

بانوی اردیبهشت

به نام او که مرا در *اردیبهشت* شروع کرد ...
روحِ من سالهاست که در اون کوچۀ باریک، توی اون خونۀ قدیمی، کنارِ بوته هایِ یاسِ امین الدولۀ آقابزرگ در گوشۀ سمتِ راستِ حیاط جا مونده...




پیوندهای روزانه

یا حبیب من لا حبیب له



هر وقت که  از هیاهوی این شهر دودی  و  خاکستری خسته و زنگار گرفته می گردم، به بهشت زهرایی تو پناهنده می شوم و بر سر مزار بی نشانیت می آیم و نمه اشکی میریزم تا روحم را صیقل دهی  و دل طوفانی ام را  آرام کنی و  ذهن درمانده ام را به ساحل امنی برسانی...

من در حریم امن تو  لحظاتی آرام می گیرم، تا لحظه وداع ...

وقتی که زمان رفتن می رسد و از سر ناچاری ناگزیر به ترک قلمرو کبریایی ات و بازگشت به  این شهر دوست نداشتنی می شوم، تنها دلخوشی ام  گوشه چشمی و نیم نگاهی از  سمت توست ...

تو  خود خوب می دانی که چقدر به دستان حمایتگرت محتاجم!

و دلم به بازگشتی دوباره خوش است دوست آسمانی و بی نشانی من ...


                                                                                  

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۴۶
نعیمه شکوهی
خدایا تو شاهد باش، از هر آنچه که تقدیرم قرار دادی راضی بوده و هستم و اگر گله  ای هست و خرده شکوه ای همه و همه از سر دلتنگی و بی پناهیست!

الهی پناه می برم  به "تو" از "غیر تو"  !

پروردگارا!

ای خدای عزیزم!

نفس نفس حیاتم را از ذکر خود پر کن و   همه وجودم را از غیر خودت خالی کن ...

خدایا ! اعتراف می کنم ، در  این آزمونی که بدان مبتلایم کردی، همه سختی اش از ضعف و کم مایگی خودم بود ...

خدایا!  تو خود دیدی که سوختم و آموختم!

الهی ! تو که هیچ سری از تو پنهان نیست، می دانی که از آنچه که تقدیرم ساختی راضیم و سپاسگزار ...

الهی! می دانم که آنقدر رحمانی که  این  واگویه های از سر دل شکسته گی ام را  با  مهر و عطوفتت  خواهی  بخشید ...

الهی! خوب می دانم که خوب می بخشی ...

                                                                                                                                               

                                                                                                                                                       


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۳ ، ۱۸:۴۴
نعیمه شکوهی

 عصبانی نیستم !


«عصبانی نیستم» یک بیانیه ناشیانه سیاسی  بعد از  ' بغض' فروخورده رضا درمیشیان !

عصبانی نیستم ! فیلمی که  جز واگویه ها و عقده گشایی های کارگردانی نوکیسه و آماتور برای ابراز انزجار و عصبانیتی بی حد از مردم سرزمینش به خاطر عدم هم آوایی با جریان منفور فتنه و حضور پر رنگ در حماسه هایی هم چون '9 دی' چیز دیگری نیست!  درمیشیان با کارنامه سیاه خود  تا بدین جا ثابت کرده که، تازه فیلمسازی سرخورده و بی هویت است که  برای تقرب به  برلین نشینان  و دیگر جشنواره های آنسوی آب، به راحتی تن به وطن فروشی می دهد و به گلدرشت ترین و شعاری ترین شکل به هتاکی و فحاشی می پردازد ...

روی سخن من با این کارگردان و دیگر سینماگران بی وطنی هم چون او، که دیروز روی سن جشنواره و در حال گرفتن سیمرغ فجر انقلاب هم  صدا و به طعنه گفتند:  'عصبانی نیستم '  به مصداق آیه 119 سوره مبارکه آل عمران این است که: ' قل موتوا بغیظکم ان الله علیم بذات الصدور' یعنی این که، به ( آن ها) بگو: به خشم خود بمیرید که پروردگار به راز سینه ها داناست...

                                                                                                       

 


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۲ ، ۱۶:۱۱
نعیمه شکوهی

فیلم شیار ۱۴۳ به نویسندگی و کارگردانی نرگس آبیار و به تهیه کنندگی محمد حسین قاسمی و ابوذر پور محمدی است.
این فیلم اقتباسی از رمان "اختر و روزهای تلواسه" اثری از همین کارگردان است.

داستان فیلم روایتگر مادری است، که فرزندش در جریان هشت سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، مفقودالاثر شده و روزهای دلهره آور و پر از دلتنگی را سپری می کند...

شیار ۱۴۳ برخلاف آن چیزی که به نظر می رسد، داستانی یک خطی و ساده نیست، بلکه روایتی است از تحول شخصیت زنی روستایی که به خاطر وابستگی های شدید نسبت به فرزندش حاضر به جدایی از او نیست اما، کوره مذاب جنگ تحمیلی این جدایی دردناک را برای او رقم می زند و او همچنان تا سالهای پس ازجنگ نیزدر یک بی خبری زجرآور با مقوله انتظار دست و پنجه نرم می کند و سرانجام، طی یک روند رو به رشد، شخصیتش اوج می گیرد و در نهایت به زنی پخته، صبور و بی اعتنا به تعلقات دنیایی تبدیل می شود.

تبدیل یک تیپ سینمایی به یک پرسوناژ و نشان دادن شخصیتی خاص و رسیدن به جنبه عام آن یکی از نقاط قوت این فیلم است.

شیار ۱۴۳ توانسته با استفاده از نمادهای متناسب با مضمون عالی حق مطلب را در این حوزه ادا کند.

نمادهایی که در این فیلم استفاده شده اعم از رادیویی که سالها به کمر الفت بسته بود و نمادی از وابستگی و جدایی ناپذیری از تعلقات دنیایی و نشانی از انتظار مستمر برای رسیدن به گمشده اش بود ، یا کوره های ذوب معدن مس، که نمادی از آتش درون مادری است که سالها با دلی سوخته همچنان در سوز و گداز بازگشت فرزند خویش است، همگی به خوبی حس انتظار و گذشتن از تعلقات دنیا را القا می کند.


در سیر تحولی شخصیت الفت مخاطب شاهد گزار از یک شخصیت سنتی عام حتی در جایی با چاشنی اعتقاد به خرافات به زنی صبور، مسلط به نفس و فارغ از دلبستگی هاست، تا جایی که فردوس دختر او در دیالوگی از فیلم به این مضمون اشاره می کند "که این غم الفت را بزرگ کرده بود و او چیزهایی را می دید که بقیه نمی دیدند"

در ادامه سیر تحولی الفت مخاطب شاهد نوع از سوگواری مادر شهید است که به خوبی نشان می دهد این پختگی و صبر بر گرفته از ایمان و اعتقادات دینی اوست.


در آخر با توجه به اینکه امروزه سندرمی مخرب به عنوان سینمای سیاه ضد جنگ که وام گرفته از سینمای غرب است و در بدنه سینمای دفاع مقدس رخنه کرده و تلاش می کند تا شهدا و جانبازان را که دستاوردهای ارزشمند هشت سال دفاع مقدس هستند تحت عنوان ضایعات جنگی معرفی و زندگی خانواده های آنها را سیاه ، یأس آور و رو به زوال نشان دهند، اما این فیلم در سکانس پایانی و طلایی خود، نشان می دهد که الفت در حرکتی نمادین فرش نیمه تمام خود را که نمادی از زندگی راکد و بلاتکلیف اوست ، پس از یافتن پسرش به اتمام رسانده که در این سکانس بریدن چله فرش نمادی از بازگشت امید دوباره به زندگی اوست.


نعیمه شکوهی

منبع: رویکرد


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۲۰
نعیمه شکوهی

بیــــــــــــابان هــــمـ که باشـــــے "حســــــــین" آبادت مے کنـــــــــــد

قطعـــــه اے از بهشــتـــــــ درســـت مے کنــــد مثـل " کربــــــــــــــــــــــ ــــــــلا "

 

خدا جونم ! هیچ وقت فکر نمی کردم لیاقت اینو بهم بدی که، پا توی بهشت بین الحرمین بذارم ...

خدا یا !سپاسگذارم ازت که دل دردمندم رو به شفا خونه امام حسین بردی و درمان کردی ...

خدای عزیزم ! بعد از گذروندن اون دوره نه چندان کوتاه رنج و دلتنگی، بیابون بروهوت و آفت زده وجودم  رو با بارون محبت امام  علی (ع) ، امام حسین (ع) ، امام جواد (ع) ، امام موسی کاظم (ع) و ماه بنی هاشم  با طراوت کردی، تا زندگی لبخند دوباره ای به من بزنه ...

پروردگارم ! زبونم قاصره از وصف این همه لطف و محبتت ...

حقا که جابر العظم الکسیری ...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۲۳
نعیمه شکوهی


بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است


دیگر بخواب نیمه ای از شب گذشته است



کم خیره شو به نیزه، علی را نشان نده




گهواره نیست دست خودت را تکان نده




با دست های بسته مزن چنگ بر رخت




با ناخن شکسته مزن چنگ بر رخت



بس کن رباب حرمله بیدار می شود





سهمت دوباره خنده انظار می شود





ترسم که نیزه دار کمی جابجا شود




از روی نیزه راس عزیزت رها شود





یک شب ندیده ایم که بی غم نیامده



دیدی هنوز زخم گلو هم نیامده




گرچه امید چشم ترت نا امید شد



بس کن رباب یک شبه مویت سپید شد


پیراهنی که تازه خریدی نشان مده




گهواره نیست دست خودت را تکان مده




با خنده خواب رفته تماشا نمی کند



مادر نگفته است و زبان وا نمی کند



بس کن رباب زخم گلو را نشان مده



قنداقه نیست  دست خودت را تکان مده



دیگر زیادت این غم سنگین نمی رود



آب خوش از گلوی تو پائین نمی رود


بس کن ز گریه حال تو بهتر نمی شود



این گریه ها برای تو اصغر نمی شود


چهارم آذر 1392- مراسم شیرخوارگان حسینی- مصلی                                                                      


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۲ ، ۱۲:۵۰
نعیمه شکوهی


قامت کمان کند که دوتا تیر آخرش

یک دم سپر شوند برای برادرش...


چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر

چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش...


زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت

تا که خدا نکرده مبادا، برادرش...


گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات

وقتی گذشته بود دگر آب از سرش




پ ن:  بعد از ظهر عاشورا  و بارون پاییزی... آسمونی که  داره خون گریه می کنه... طاقتم طاق شده ، نفسم تنگ، و تنها زیر لب می گویم: امان از دل زینب...


آدرس نوشت: باغ بالا، بهشت کوچک، مقبره الشهدای شهرک محلاتی


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۲ ، ۱۳:۱۷
نعیمه شکوهی
ببار ای بارون ببار  ...

با دلم گریه کن خون ببار ...



بلاخره آسمون تهران بعد از مدتها بارید !



ظهر عاشورای امروز - مقبره الشهدا - شهرک شهید محلاتی

 


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۲ ، ۱۳:۱۶
نعیمه شکوهی

به راستی چه باید کرد ؟؟!!

چه باید کرد ؟؟!!

 

 

 

 


براستی ما فرزندان انقلاب اسلامی و طلیعه داران تمدن دینی فردای جهان با این جماعت پطرهای نه چندان کبیر که اصلأ مبانی تفکر ولایی ما را نمیفهمند، چه کنیم؟!
 می گوییم: " درد دین".....

می گویند: "دموکراسی" !!
 می گوییم: " ولایت".....
می گویند: "واپس گرایی" !!
 می گوییم: " فقاهت".....
می گویند: "مدیران و کارشناسان و فراغت آفرینان" !!
 و این " می گوییم - می گویند "ها همچنان ادامه دارد ...



 " سید شهیدان اهل قلم مرتضی آوینی "

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۲ ، ۰۸:۴۷
نعیمه شکوهی

دشت‌هایی چه فراخ!
کوه‌هایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد!
من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی.

پشت تبریزی‌ها
غفلت پاکی بود، که صدایم می‌زد.

پای نی‌زاری ماندم، باد می‌آمد، گوش دادم:
چه کسی با من، حرف می‌زند؟
سوسماری لغزید.
راه افتادم.
یونجه‌زاری سر راه.
بعد جالیز خیار، بوته‌های گل رنگ
و فراموشی خاک.
لب آبی
گیوه‌ها را کندم، و نشستم، پاها در آب:
"من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است!
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه.




چه کسی پشت درختان است؟
هیچ، می‌چرخد گاوی در کرد.
ظهر تابستان است.
سایه‌ها می‌دانند، که چه تابستانی است.
سایه‌هایی بی‌لک،
گوشه‌یی روشن و پاک،
کودکان احساس! جای بازی این‌جاست.
زندگی خالی نیست:
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.
آری!
تا شقایق هست، زندگی باید کرد.

در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه.
دورها آوایی است، که مرا می‌خواند...


پ ن: یه عصر تابستون خدا، باغهای گردوی سبز و تویسرکان آرام جانم در فورگراند، رشته کوه الوند عزیزم در بک گراند و شعرهایی به نویی سهراب، من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۰۷
نعیمه شکوهی