بی نشانی
شنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۳، ۰۵:۴۶ ب.ظ
یا حبیب من لا حبیب له
هر وقت که از هیاهوی این شهر دودی و خاکستری خسته و زنگار گرفته می گردم، به بهشت زهرایی تو پناهنده می شوم و بر سر مزار بی نشانیت می آیم و نمه اشکی میریزم تا روحم را صیقل دهی و دل طوفانی ام را آرام کنی و ذهن درمانده ام را به ساحل امنی برسانی...
من در حریم امن تو لحظاتی آرام می گیرم، تا لحظه وداع ...
وقتی که زمان رفتن می رسد و از سر ناچاری ناگزیر به ترک قلمرو کبریایی ات و بازگشت به این شهر دوست نداشتنی می شوم، تنها دلخوشی ام گوشه چشمی و نیم نگاهی از سمت توست ...
تو خود خوب می دانی که چقدر به دستان حمایتگرت محتاجم!
و دلم به بازگشتی دوباره خوش است دوست آسمانی و بی نشانی من ...
۹۳/۰۶/۰۸