بانوی اردیبهشت

دستنوشته هایِ یک گیاهپزشکِ عاشقِ مداد و نوشتن

بانوی اردیبهشت

دستنوشته هایِ یک گیاهپزشکِ عاشقِ مداد و نوشتن

بانوی اردیبهشت

به نام او که مرا در *اردیبهشت* شروع کرد ...
روحِ من سالهاست که در اون کوچۀ باریک، توی اون خونۀ قدیمی، کنارِ بوته هایِ یاسِ امین الدولۀ آقابزرگ در گوشۀ سمتِ راستِ حیاط جا مونده...




پیوندهای روزانه

گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات

پنجشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۲، ۰۱:۱۷ ب.ظ


قامت کمان کند که دوتا تیر آخرش

یک دم سپر شوند برای برادرش...


چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر

چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش...


زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت

تا که خدا نکرده مبادا، برادرش...


گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات

وقتی گذشته بود دگر آب از سرش




پ ن:  بعد از ظهر عاشورا  و بارون پاییزی... آسمونی که  داره خون گریه می کنه... طاقتم طاق شده ، نفسم تنگ، و تنها زیر لب می گویم: امان از دل زینب...


آدرس نوشت: باغ بالا، بهشت کوچک، مقبره الشهدای شهرک محلاتی


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۲۳
نعیمه شکوهی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی