دختر شینا
"دختر شینا" را در زمستان سال 93 هدیه گرفتم و اون رو پنج ساعته خوندم. کتابی که با خنده های قهرمان اون خندیدم و با گریه هاش گریستم...
"دختر شینا" بعد از "دا" ، " تپه جاویدی" ، "سلام بر ابراهیم" و " خاکهای نرم کوشک" پنجمین کتابی بود که با روح و روانم گره خورد و دل و جانم رو صیقل داد...
این کتاب درباره خاطرات همسر یکی از همرزمان پدرم سردار شهید "ستار ابراهیمی هژیر" است، سرداری رشید و آزاده از زادگاهم همدان...
نکته جالبی که در حین خوندن کتاب در فصل هفدهم به اون برخوردم تشابه روایتی از پدرم ، با روایت همسر شهید از قول ایشون در مورد عملیات کربلای چهار بود، که طی اون شهید ابراهیمی بعد از لو رفتن عملیات در کشتی به گل نشسته ای در اروند رود به مدت چند روز پنهان میشوند و ...
پی نوشت: دختر شینا برای همیشه با من موندگار شد و هر زمان که از کنار گلزار شهدای همدان بگذرم ناخودآگاه یاد قدم خیر محمدی و ستار (صمد) ابراهیمی در ذهنم نقش می بنده...
روح این سردار شجاع اسلام و همسر صبور و رنجدیده شون متعالی...